کد مطلب:225211 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:252

بیان آن بلاد و اماکنی که از جزیره صقلیه بدست زیادة الله بن الاغب مفتوح شد
ابن اثیر در كامل گوید: در سال دویست و دوازدهم هجری زیادة الله لشكری در دریا تجهیز نمود و به جانب جزیره صقلیه مأمور ساخت و اسد بن الفرات را برایشان امارت داد، و این اسد قاضی قیروان و از اصحاب مالك و مصنف كتاب اسدیه در فقه بر مذهب مالك بود، چون این لشكر به آن جزیره رسیدند بیشتر بلاد و اراضی آنجا را در حیطه ی تصرف و قبضه تملك در آوردند.

سبب فرستادن این جیش بدان سوی از آن روی بود كه ملك روم كه در قسطنطینیه جای داشت یكی از بطریقان یعنی سرهنگان سپاه خود را كه قسطنطین نام داشت بر جزیره ی صقلیه حكومت داده بود، و آن به طریق در سال دویست و یازدهم به امارت آنجا بنشست و چون مستقل گردید بر سپاهی كه در اسطول و كناره دریا بودند مردی رومی را كه نامش فیمی و مردی با حزم و شجاع بود امارت داد.

پس در افریقیه جنگ در انداخت و پاره از سواحل آنجا را در سپرد و نهب و غارت بنمود و مدتی در آنجا ماند، پس از ملك روم مكتوبی بقسطنطین نوشت و او را فرمان داد كه فیمی مقدم لشكر اسطول را بگیرد و به عذاب و شكنجه دركشد اصحاب قسطنطین این داستان را بشنیدند و به واسطه او خشمگین شدند و او را بر مخالفت اعانت كردند و فیمی با لشكر خود به جانب صقلیه روی نهاد و بر مدینه سرقوسه مستولی شد.

از آن طرف قسطنطین روی بدو آورد و هر دو لشكر با هم روی در روی و جنگ آور شدند بعد از آنكه قتالی سخت در میانه بگذشت قسطنطین منهزم شده



[ صفحه 131]



به شهر قطانیه برفت فیمی نیز با لشكری به دنبال او بتاخت و قسطنطین از ایشان فرار كرد پس او را بگرفتند و بكشتند و فیمی را ملك خطاب كردند.

و فیمی مردی را كه بلاطه نام داشت بر یكی از نواحی جزیره عامل ساخت این مرد با فیمی از در مخالفت و عصیان بیرون تاخت و با پسر عم خودش كه میخائیل نام داشت اتفاق كرده لشكری عظیم فراهم ساخته و این میخائیل والی شهر بلرم بود پس با فیمی قتال دادند و فیمی را منهزم ساختند و بلاطه بر شهر سرقوسه استیلا یافته و فیمی و آنانكه با او بودند در مراكب بر نشسته روی به افریقیه نهادند و یكی را به خدمت أمیر زیادة الله فرستاده مدد خواست و او را به ملك صقلیه وعده نهاد.

زیادة الله در شهر ربیع الأول سال دویست و دوازدهم جیشی با فرستاده ی او بفرستاد، و ایشان راه بسپردند تا به شهر مازر از بلاد صقلیه رسیدند و از آنجا به سوی بلاطه كه با فیمی قتال داد روی آوردند، در آنجا گروهی از سپاه روم با ایشان برابر آمدند و مسلمانان با ایشان قتال دادند و فیمی و لشكریان او را امر كردند كه از ایشان بر یك سوی شوند و بازار جنگ در میان مسلمانان و رومیان گردش گرفت و آسیاب حرب بگشت، در پایان امر رومیان را هزیمت افتاد و مسلمانان اموال آنان را به غنیمت بردند و دواب و چارپایان ایشان را براندند، و بلاطه به طرف قلوریة فرار كرد.

بلرم به فتح باء موحده و لام مفتوحه و راء ساكنه و میم و معنای آن در لغت روم مدینه است و این شهر از تمامت شهرهای جزیره صقلیه عظیم تر و در كنار دریا واقع است دیوار و باروئی بلند دارد، گفته اند: ارستطالیس در خشبه ای در هیكل آنجا معلق است، قلوریه به كسر قاف و تشدید لام و فتح و سكون واو و كسر راء و یاء مفتوحه خفیفه نام جزیره ای است در طرف شرقی صقلیه و در این جزیره شهرهای بسیار و بلاد واسعه می باشد.

بالجمله بلاطه در قلوریه به قتل رسید و گروه مسلمانان بر چندین حصن از آن جزیره مستولی شدند و به یك قلعه كه معروف به قلعة الكراث است رسیدند، در آنجا



[ صفحه 132]



جمعی كثیر فراهم بودند و با قاضی اسد بن الفرات أمیر مسلمانان بخدعه و نیرنگ در آمدند و در خدمتش اظهار انقیاد و اطاعت كردند و چون فیمی ایشان را بدید به سوی ایشان گرائید و با آنها مكتوب نمود كه پای بر جای باشند و شهر خود را محفوظ بدارند، و آن جماعت در خدمت اسد قرار دادند كه از ایشان جزیه بگیرد و با ایشان نزدیك نشود.

قاضی اسد مسئول ایشان را قرین اجابت بداشت و چند روزی از ایشان تأخر گرفت و آن جماعت به آن تدبیر و مهلت خواستن فراغت یافتند و برای حصار مستعد شدند و به آنچه محتاج بودند به ایشان فرستادند و از قبول امر و اطاعت امتناع ورزیدند و قاضی اسد به جنگ ایشان بلند شد و هر شبی سریه ها به هر طرف و هر ناحیه مأمور كرد و ایشان بسیاری غنیمت بدست آوردند و شهرها و دیارها برگشودند و در اطراف سرقوسه فتوحات كردند و سرقوسه را برا و بحرا به محاصره افكندند.

و نیز ایشان را از افریقیه مددها رسید و كار اسد استوار شد و بدان جماعت روی نهاد و همچنین به طرف بلرم بجنبید و لشكری گران ملتزم ركاب داشت و مسلمانان خندقی شگرفت و ژرف بر گرد ایشان برآوردند و در خارج خندق نیز گودال های بسیار برآوردند.

و از آن سوی لشكر روم بر سپاه اسلام حمله ور شدند و جمعی كثیر از مردم روم در آن گودال ها در افتادند و به هلاكت رسیدند، و از آن سوی مسلمانان بر سرقوسه كار را تنگ و دشوار ساختند، در این حال اسطونی از قسطنطینیه برسید و جمعی كثیر در آن جای داشت.

و در این حال و باء شدیدی در سال دویست و سیزدهم بر مسلمانان فرود آمد و جمع بسیاری از ایشان را هلاك ساخت و هم فرمانگذار ایشان اسد بن فرات در جمله هلاك شدگان بود، و پس از وی محمد بن أبی الجواری بر مسلمانان امارت یافت، و چون مسلمانان شدت وباء و وصول لشكر روم را بدیدند در مراكب خود درآمدند تا راه سپار شوند.



[ صفحه 133]



سپاه روم در مراكب خودشان بر باب المرسی بایستادند و مسلمانان را از خروج مانع شدند، چون مسلمانان این حال را بدیدند مراكب خودشان را بسوزانیدند و به طرف شهر میناو بكوچیدند و سه روز آن شهر را به محاصره سپردند و آن حصن را به تسلیم خود درآوردند.

پس از آن یك طایفه از ایشان به حصن جرجنت روی نهاده و با مردم آنجا قتال داده آن حصن را مالك و در آنجا ساكن شدند، و نفوس مسلمانان به سبب این فتح نمایان سخت و شدید شد و بسی شادمان گردیدند و از آنجا به سوی شهر قصریانه برفتند و فیمی نیز با ایشان بودند.

اهل قصریانه به حضور او بیرون شدند و زمین در پیش رویش ببوسیدند و او را پذیرفتار شدند كه بر خودشان سلطان گردانند و با وی خدعه ورزیدند و از آن پس او را بكشتند، و در این اثنا لشكری عظیم از قسطنطینیه در امداد سپاهی كه در جزیره بودند فرا رسیدند و ایشان و مسلمانان صف جنگ بیاراستند و قتالی بزرگ بدادند و لشكر روم منهزم شدند و گروهی بسیار از ایشان به قتل آمدند و هر كسی به سلامت در رفت بقصریانه اندر شد و محمد بن أبی الجواری أمیر مسلمانان بدرود جهان گفت و پس از وی زهیر بن غوث والی مسلمانان گردید.

از آن پس چنان افتاد كه سریه ی مسلمانان برای غنیمت بیرون شد و طایفه ی از سپاه روم بر ایشان بتاختند و در میان ایشان جنگی سخت بگذشت، و در این نوبت سپاه اسلام انهزام گرفت و بامداد دیگر با جمعی لشكر معاودت نمودند و رومیان بدفع ایشان بیرون شتافتند و این وقت اجتماع و احتشادی عظیم داشتند، و در دفعه دوم نیز صفوف مصاف را بیاراستند و نیز مسلمانان منهزم شدند و بقدر هزار تن از ایشان شهید گردید و به لشكرگاه خودشان بازگشتند و خندقی برگرد خویش برآوردند.

مردم روم ایشان را محاصره كردند و جنگ و قتال در میان دوام گرفت و كار قوت و خوردنی بر سپاه اسلام تنگ افتاد و بر آن اندیشه برآمدند كه بر سپاه روم شب تاخت برند، رومیان بدانستند و از خیام خود جدائی گرفتند و در مكانی



[ صفحه 134]



نزدیك به آن خیام جای ساختند، و از آن سوی چون مسلمانان به آهنگ شب خون بیرون شدند هیچ كس را نیافتند، بناگاه رومیان از هر گوشه و كنار برایشان بتاختند و جمعی كثیر از مسلمانان را بكشتند و دیگران فرار كرده به میناو درآمدند.

كار محاصره برایشان دوام یافت چندانكه از شدت جوع و قحطی مأكولات چارپایان خود و سگها را بخوردند، و چون آن جماعت مسلمانان كه در شهر جرجنت جای داشتند بر این حال سختی مسلمانان آگاه شدند آن شهر را خراب كرده به سوی مازر برفتند أما قدرت بر نصرت برادران دینی خود را نیافتند، و این حال بر این منوال دوام جست تا سال دویست و چهاردهم رسید و مسلمانان مشرف بر هلاك شدند.

در این حال اسطولی بسیار از اندلس نمایان شد كه برای جنگ بیرون آمده بودند، و در این هنگام مراكبی بسیار از افریقیه به مدد مسلمین بیامد و شماره جمیع آن سیصد مركب بود پس به جزیره نازل شدند، رومیان چون این عدت و شدت و كثرت را نگران شدند تاب مقاومت نیاوردند و از كنار آن شهر و حصار دادن مسلمانان برخاستند و خداوند منان مسلمانان را از بلای ایشان گشایش بخشید.

مسلمانان به طرف شهر بلرم برفتند و آن شهر را به حصار درآوردند و بر مردم آنجا تنگ بگرفتند، صاحب بلرم برای خودش و كسانش و اموالش در طلب امان برآمد و مسئول او قبول شد و در دریا به سوی بلاد روم سفر كرد، و مسلمانان در شهر رجب سال دویست و شانزدهم بدون جنگ و ستیز و مانع و دافعی داخل شهر شدند و در آن جا كمتر از هزار تن آدمی ندیدند و حال اینكه در آن هنگام كه آن شهر را به محاصره افكندند دارای هفتاد هزار تن مرد و زن بود كه جملگی به مرده بودند و در میان مسلمانان و اهل افریقیه خلافها و نزاعها روی داد و از آن مخالفت به موافقت درآمدند.



[ صفحه 135]



مسلمانان تا دویست و نوزدهم بماندند و به مدینه قصریانه روی كردند جماعتی از رومیان كه در آنجا بودند به جنگ مسلمانان بیرون شدند و جنگی بس شدید در میانه برفت و خداوند سبحان مسلمانان را فیروزی داد و رومیان به لشكرگاه خودشان منهزم شدند و از آن پس در زمان ربیع مراجعت كردند و با مسلمانان حربی بزرگ بدادند در این نوبت نیز فتح و ظفر بهره مسلمانان شد و رومیان منهزم گردیدند، و مسلمانان در سال دویست و بیستم راه سپر شدند و این وقت امیر ایشان محمد بن عبدالله بود و به جانب قصریانه روی نهادند.

مردم روم به مقاتلت ایشان درآمدند و انهزام گرفتند و زوجه به طریق ایشان با پسرش اسیر شدند، و مسلمانان آنچه در لشكرگاه رومیان بود به غنیمت بردند و به سوی بلرم بازگردیدند، پس از آن محمد بن عبدالله امیر سپاه اسلام لشكری به سوی ناحیه طرمین مأمور ساخت و محمد بن سالم امیر ایشان بود و ایشان برفتند و غنیمتی بسیار بدست آوردند، و از آن پس پاره از لشكریانش بر وی به طغیان و عدوان درآمدند و او را بكشتند و به روم پیوستند.

چون این خبر به زیاده الله پیوست فضل بن یعقوب را از افریقیه به سوی ایشان بفرستاد تا در ازای او امیری ایشان كند، و فضل در سریه ی به جانب ناحیه سرقوسه برفت و در آن شب تاخت غنائم كثیره دریافتند و بازگردیدند، و نیز دیگر باره سریه ی بزرگ روان ساخت آن سریه ی نیز غنیمت بسیاری به چنگ آورده باز آمدند در طی راه یكی از بطارقه و سرهنگان رومی در صقلیه با جمعی كثیر با ایشان متعرض گشت.

مسلمانان از لشكر رومیان در زمینی ناهموار و درختستانهای بسیار متحصن شدند به طریق را با ایشان امكان قتال نبود و در آن جا تا عصر توقف كرد و چون نگران شد كه مسلمانان به قتال او قدم نمی گذارند از مقاتلت ایشان باز شد و أصحابش به هر طرف پراكنده شدند و تعبیه و تهیه كار را فرو گذاشتند.

چون مسلمانان بر این حال نگران شدند برایشان حمله ور شدند رومیان



[ صفحه 136]



متفرق و منهزم گردیدند و آن به طریق را طعنه و جراحات عدیده باز رسید و از اسب خود بر زمین افتاد، حامیان او از اصحابش بتاختند و او را زخمدار از معركه كارزار بیرون بردند و حمل نمودند، و مسلمانان آنچه ایشان را از اسلحه و متاع و دواب بود به غنیمت بردند و این وقعه بزرگ و جنگی نامدار بود.

معلوم باد، به طریق با باء موحده مكسوره و طاء مؤلفه ساكنه و راء مهمله مسكوره و یاء تحتانی ساكنه و قاف بر وزن كبریت به زبان رومی سرهنگی است از سرهنگان روم كه برده هزار تن مرد سپاهی فرمانگذار باشد و بعد از آن ترخان است كه فرمانفرمای پنج هزار كس باشد و پس از وی قومس است كه بر دویست نفر حكمران باشد و جمع آن به طارقه است.

و قسیس با قاف مكسوره و سین مكسوره مشدده و یاء حطی و سین مهمله رئیس پیشوایان و علماء و زهاد ترسایان و معرب كشیش است جمع آن قسوس بر وزن سرور و نیز قسیسون به واو و نون می آید و راهب بر وزان طالب زاهد از ترسایان است و جمع آن رهبان بر وزن عثمان است، و به طریق در زبان رومی در حكم امیر تومان در زبان تركان است، چه تومان در زبان تركی ده هزار را گویند، و ترخان حكم امیر پنج را در اصطلاح ایرانی و فارسی دارد یعنی فرمانده پنج هزار كس.

و سرتیپ یعنی حكمران هزار تن، و سرهنگ به معنی معاون سرتیپ و ثانی او و یاور یعنی شخصی كه اگر یك درجه برتر شود سرهنگ می شود، و سلطان بعد از یاور است، مقصود این است كه در هر مملكتی برای رؤسای قوم و مذهب زبان خودشان اسامی موضوع است مثل پاپ یعنی رئیس مذهب و ژنرال و كلنل یعنی سرتیپ و سرهنگ و سالار و سردار و سركرده و سپهبد و سپهدار و سپه سالار و سالار بار و خوانسالار و شیخ الاسلام در روم و ایران و تركستان و كذلك غیره.

و از آن سوی زیادة الله أمیر افریقیه أبوالاغلب ابراهیم بن عبدالله را با مارت صقالیه مأمور ساخت و أبوالاغلب از افریقیه روی بدان سوی نهاد و در نیمه شهر



[ صفحه 137]



رمضان به صقالبه رسید.

صقالبه به فتح صاد و قاف و الف و باء موحده بعد از لام مكسوره و هاء كوهی چند سرخ رنگ و كلان كه بلاد خزر را در اعالی جبال روم در نوشته است و بعضی گویند: صقالبه شهرهائی است میان بلغار و قسطنطینیه، و صقلب نیز جائی است در اندلس از اعمال سندین، و صقلب بر وزن جعفر شهری است در صقلیه كه چشمه های گذرا دارد؛ صاحب قاموس می گوید: صقالبه به فتح اول بر وزن فراعنه گروهی می باشند كه شهرهای ایشان به شهرهای خزر میان بلغر و قسطنطنیه واقع است.

و صقلیه به كسر صاد مهمله و قاف و بعد از لام یاء حطی و پاره با سین مهمله و بعضی از اهالی به فتح صاد و لام می خوانند از جزایر بحر مغرب است كه در برابر افریقیه و مثلثة الشكل و در میان هر زاویه تا زاویه دیگر هفت روز مسافت و بقولی دور آن پانزده روز مسافت و در میان وربو كه نام شهری است در بر شمالی شرقی كه شهر قسطنطینیه بر آن واقع شده بحاری است كه قار نامیده شده و در میان این جزیره و افریقیه یكصد و چهل میل با قرب مواضع افریقیه فاصله است كه عبارت از اقلیلیه است.

و صقلیه جزیره استوار و دارای امصار و بلدان و قراء بسیار است، گفتند: این جزیره دارای بیست و سه شهر و سیزده قلعه متین است.

چون أبوالاغلب به مقر حكومت رسید اسطولی مأمور ساخت ایشان برفتند و با گروهی از مردم روم در اسطولی تلاقی نمودند و مسلمانان آنچه در آن اسطول بود به غنیمت بردند، أبوالاغلب هر كس را كه در آن اسطول بود گردن بزد و نیز اسطولی دیگر به جانب قوصره بفرستاد.

(قوصره به فتح قاف و سكون واو و صاد مهمله و راء مهمله جزیره ای است در بحر روم میان مهدیه و جزیره ی صقلیه كه خراب كردند).

و ایشان بحراقه كه در آن جا بود ظفر یافتند و جمعی از مردم روم و مردی كه



[ صفحه 138]



از اهل افریقیه و به تازه نصرانی شده بود در آن حراقه جای داشتند.

حراقه با فتح حاء مهمله و راء مشدده مهمله و قاف نوعی از كشتی است كه نفظ اندازان آلت نفظ اندازی در وی گذارند؛ و از این پیش در كتاب احوال حضرت سجاد علیه السلام در ذیل احوال صاحب الزنج اشارت به آن نمودیم.

بالجمله آن جماعت رومیان را بیاورند و أبوالاغلب گردن جمله را بزد و نیز أبوالاغلب در سال دویست و بیست و یكم سریه دیگری به طرف جبل النار و آن حصونی كه در این ناحیه بود بفرستاد و ایشان برفتند و زراعت آن حدود را بسوختند و غنیمت بدست كردند و چندان غنیمت بسیار بود كه رقیق و آرد را به قیمتی بس اندك فروختند و به سلامت و فیض یاب بازگشتند.

و هم در این سال اسطولی دیگر تجهیز كرده رهسپار ساخت و آن جماعت به طرف جزایر برفتند، آنها غنیمتهای بسیار بدست و شهر و معقلها فتح كرده با سلامتی و كامیابی معاودت نمودند، و هم در این سال أبوالاغلب سریه به جانب قسطلیاسه فرستاد برفتد و جنگ افكندند و غنیمت یافتند و اسیر گرفتند و دشمنان با ایشان برخوردند و كار به قتل انجامید و حربی سخت برفت و مسلمانان منهزم شدند و جماعتی از ایشان دچار زحمت و شهادت گردیدند.

و از آن پس وقعه دیگر در میان مردم روم و مسلمانان روی داد، در این جنگ رومیان منهزم شدند و مسلمانان كشتی بزرگ از ایشان به غنیمت بردند كه با مردان جنگجوی و شلندس آكنده بود، و چون فصل زمستان در رسید و تاریكی شب مفصل شد مردی از مسلمانان غفلتی از مردم قصریانه را بدید بدانسو نزدیك شد و راهی دریافت از آن راه داخل شد و هیچ كس به آن راه آگاه نبود.

از آن پس به سوی لشكرگاه بازگشت و ایشان را از آن راه مستحضر داشت و ایشان با او بیامدند و از آن موضع اندر شدند و صدا به تكبیر بلند كردند و اطراف آنجا را مالك شدند و جماعت مشركان از چنگ مسلمانان به قلعه قصریانه متحصن گشتند و در طلب امان برآمدند.



[ صفحه 139]



مسلمانان ایشان را امان دادند و غنیمتهای بسیار به چنگ آوردند و به شهر بلرم بازگشتند، و در سال دویست و بیست و سوم جمعی كثیر از رومیان از دریا به صقلیه درآمدند، و چنان بود كه مسلمانان در این وقت جفلوذی را حصار داده بودند و در بندان آن به طول انجامیده بود، و در این وقت كه رومیان در رسیدند مسلمانان از كنار آن برخاستند و در میان ایشان و مردم روم كه به تازه رسیده بودند جنگهای بسیار روی داد، و از آن پس از وفات زیادة الله بن ابراهیم بن اغلب أمیر افریقیه خبر در رسید و مسلمانان از شنیدن آن خبر اندكی سست شدند و از آن پس دیگر باره بعقول خود باز آمدند و قوت قلب گرفتند و خویشتن دار شدند.

قصریانه با قاف و صاد مهمله و راء مهمله و یا مثناة تحتانی و الف ساكنه و بعد از آن نون مكسوره مشدده و بعد از آن هاء ساكنه، و این لفظ رومی است شهری است بزرگ در صقلیه بر دندانه كوهی واقع است و باروی آن بر زراعتها و بوستانها و عیون و آبها مشتمل است.

جفلوذ بضم جیم و فاء ساكنه و ضم لام و سكون واو و ذال معجمه شهری است استوار در صقلیه، در آنجا قلعه بالای كوهی عالی است بر شاطی ء دریا.

جرجت با جیم و راء و جیم ثانیه مفتوحه و تاء فوقانیه، و ابن اثیر بدین گونه و این اعراب مذكور نموده است، لكن حموی نام نبرده است، حموی می گوید: سرقوسه به فتح سین و راء مهملتین و قاف و بعد از واو سین دیگر بزرگترین شهرهای جزیره صقلیه است، و در قدیم الأیام تختگاه مملكت روم بود، و بطلمیوس از جمله اقلیم شمرده است.

افریقیه كه افریقا خوانند به كسر همزه و سكون فاء و یاء حطی و قاف و یاء ثانیه اسم است برای بلاد واسعه و مملكت كبیره در برابر جزیره صقلیه و آخر آن به ابتدای جزیره اندلس، و دو جزیره در طرف شمالی آن منتهی می شود، و صقلیه به طرف شرق و اندلس به جانب غرب انحراف می جوید، و این مملكت را از این روی افریقیه خواندند كه افریق بن ابرهة الرایش و بقولی افریقش بن صیفی بن سباء



[ صفحه 140]



ابن یشجب بن یعرب بن قحطان خطوط آن را بگذاشت.

گفته اند: چون در مغرب زمین جنگ نمود به موضعی واسع و زمینی پهناور رسید كه آب بسیار و استعداد كامل داشت، بفرمود تا شهری بنیاد كردند و به نام خودش افریقیه نام نهاد، از آن پس مردمان از هر سوی و كران به آن مكان انتقال دادند و كم كم بر آبادانی برفزودند و شهرها و دیارها بنیان كردند و تمام آن بلاد را به همین شهر نسبت داده افریقیه خواندند.

حد افریقیه از طرابلس مغرب از جهت برقه و اسكندریه به سوی یجایه و بقولی ملیانه است، و با این تحدید طول این مملكت مسافت دو ماه نیم راه است و بعضی گفته اند: طول آن از برقه است شرقا تا طنجة الخضراء غربا و عرض آن از دیار تاریكستانی است كه در أول بلاد سودان است و آن كوهستانها و ریگزارهای عظیم است كه از شرق به غرب متصل می شود، و در این اراضی فنك یعنی قاقم شكار می شود.

اهل جغرافیای این زمان می گویند: افریقا قسمت سوم كره ی ارضی است و بعد از آسیا و امریكا سایر ممالك و قسمتهای زمین بزرگتر است، حدودش از طرف شمال دریای روم و جنوب اقیانوس هند، مشرق دریای احمر و دریای عمان و اقیانوس هند، مغرب محیط اطلس قریب هزار و چهارصد فرسنگ طول آن و هزار فرسنگ افزون پهنای این خاك است، جمعیت این مملكت در این ازمنه دویست و پنجاه و چهار كرور مرد و زن است.

اغلب سواحل و امكنه ی مرغوب این زمین را مردم فرنگ به تصرف درآورده آباد می كنند، ممالك مستقل این مملكت پهناور: مارك، و مصر، و حبشه، و زنگبار است، و الجزایر، و تونس و دیگر و تروپولی، و نوبه، و كاپ و جزیره ماداكاسكار و غیره از منضمات این قطعه خاك در تحت حمایت یا جزو متصرفات دول فرنگ است، و در این قطعه وسیعه از اقیانوس اطلس یا جز آن بحری و دریائی منشعب نشده است لكن دریاچه بسیار دارد و شطهای بزرگ دارد كه از



[ صفحه 141]



همه بزرگتر نیل است، طول رود نیل متجاوز از هفتصد فرسنگ راه است و اكنون شط سوم عالم است.

قیروان شهری عظیم است در افریقیه، چون جماعت عرب مالك این مملكت شدند اهل این شهر از آنجا انتقال دادند و جز مردمی صعلوك بجای نماندند، عمرو ابن العاص بدست عقبة بن نافع قرشی آنجا را محاصره كرد.

و از این پیش در ذیل سوانح سال یكصد و بیست و ششم هجری و ایام خلافت ابراهیم بن ولید بن عبدالملك بن مروان به استیلای عبدالرحمن بن حبیب بن أبی عبیدة ابن عقبة بن نافع بر مملكت افریقیه مذكور نمودیم.

و هم در سوانح سال یكصد و هفتاد و هفتم از امارت فضل بن روح بن حاتم از طرف هارون الرشید بعد از وفات روح در افریقیه و هرثمة بن اعین از جانب رشید بعد از فضل و ولایت محمد بن مقاتل بعد از استعفای هرثمه و ابراهیم بن اغلب بعد از عزل و خلع محمد بن مقاتل در سال یكصد و هشتاد و چهارم و بنای عباسیه به حكم رشید نزدیك قیروان و ولایت عبدالله بن ابراهیم بن اغلب بعد از وفات پدرش ابراهیم در سال یكصد و هشتاد یكم هجری از جانب هارون الرشید در مملكت افریقیه اشارت كرده بودیم.

و در ذیل سوانح سال یكصد و نود و چهارم از مخالفت اهل تونس با ابراهیم ابن اغلب یاد كردیم، و پس از ابراهیم بن اغلب پسرش أبوالعباس عبدالله بن ابراهیم و پس از وی چنانكه مذكور شد برادرش زیادة أمیر افریقیه شد و بر حال امارت خود ببود تا در سال یكصد و بیست و چهارم وفات كرد و برادرش اغلب بجایش بنشست چنانكه بعد از این مذكور شود.



[ صفحه 142]